kurdland
روستاى سولاکان دردامنه كوه 2835متري عبدالرزاق باآب وهوايي كوهستاني وطبيعتي زيبا ومردماني ازتبارفرهنگ وادب واكثراتحصيل كرده باحدود120نفردارندگان تحصيلات عالي وحدود13وبلاگ نويس ويك وبسايت رسمي يكي ازنادرترين روستاهاي ادبي وفرهنگي ايران وكردستان ميباشدوحدودات روستاازگنجيه زيويه تانزديكيهاي غاركرفتوكه هردوضلع اين روستاوغارهاي زيرزمينان درامتداداين اضلاع وآثارباقيمانده ازقلعه هاي باستاني ازوجودتمدني عظيم حکايت دارد
تانگو Tango سبکی از موسیقی است که از میان مهاجران آرژانتین و اوروگوئه به اروپا به وجود آمده است. این موسیقی به طور سنتی توسط یک گروه سکستت (شش نفره) نواخته میشود و به نام اورکوئستا تیپیکا orquesta típica شناخته میشود. این سکستت شامل دو ویولون، پیانو، دبل بیس و دو باندونیون Bandoneón (سازی از خانواده آکاردئون) است.

ترکیبهای قدیمی تر این مجموعه گاهی شامل فلوت، کلارینت و گیتار نیز بود. موسیقی تانگو و همچنین رقص تانگو در اکثر نقاط جهان شناخته شده است.

اولین تانگوی ضبط شده توسط انجل ویلولدو Angel Villoldo ساخته و توسط گارد ملی فرانسه در پاریس اجرا شد. ویلولدو به دلیل نبودن استودیوی ضبط در آرژانتین، موسیقی خود را در پاریسس ضبط کرد.

اولین قطعات تانگو توسط اولین نسل تانگو نوازان که گاردیا ویه ها Guardia Vieja (گارد قدیمی) نامیده شده و از مهاجران بوینوس آیرس بودند، اجرا میشد.

audio file قسمتی از " liber tango" را با آهنگسازی پیاتزولا بشنوید.

در پایان قرن 19، این ترکیب موسیقی سالون (موسیقی رومانتیکی که در قرن 19 رواج یافته و معمولا برای یک پیانو نوشته و توسط آهنگساز اجرا میشد) و موسیقی اروپایی در سرتاسر شهر بزرگ بوئنوس آیرس شنیده میشد.

ورود این موسیقی به محدوده ای وسیعتر مدتی به طول انجامید، در اوایل قرن بیستم تانگو موسیقی محبوب گانگسترها و تبه کارانی بود که در سال 1914، به خانه های بدنام شهری که تعداد مردان آن 100 هزار تن بیش از زنان بود، رفت و آمد میکردند.

رقصهای پیچیده ای که از این موسیقی غنی برآمد نیز منعکس کننده عادت مردانی بود که رقص تانگو را با یکدیگر تمرین میکردند، این رقص نه تنها به ابراز امیال جسمانی میپردازد، بلکه هردو رقصنده آن حامل نوعی روحیه خشن و مردانه هستند، تمام اینها به فرمی انجامید که ترکیبی از حساسیت و تهاجم را به نمایش میگذارد. در آن زمان موسیقی با سازهای قابل حملی چون فلوت، گیتار، باندونیون و گروههای سه نفره ویولون نواخته میشد. ورود اورگانیتو organito-نوعی ارگ قابل حمل- به محبوبیت بعضی از ترانه ها افزود.

ادواردو آرولاس Eduardo Arolas یکی از افراد موثر در افزایش محبوبیت باندونیون بود. وینسنت گرکو Vicente Greco نیز به استاندارد سازی سکستتی شامل پیانو، دبل بیس، دو ویولون و دو باندونیون پرداخت.

تانگو نیز مانند بسیاری از فرمهای محبوب موسیقی بیشتر با افراد طبقه پایین سر و کار داشت و آرژانتینیهای غنی و سطح بالا کوشش میکردند به هر شکل ممکن از تاثیر آن بکاهند.

علی رغم این بی اعتنایی، عده ای، مانند ریکاردو گوئیرالدز Ricardo Güiraldes نویسنده و شاعر آن دوره، از هواداران تانگو بودند. گوئیرالدز نقش مهمی در محبوبیت جهانی تانگو – که بالاخره در اواخر جنگ جهانی دوم جهان را فتح کرد- ایفا کرد. او شعری با عنوان تانگو نوشت که در آن به شرح این موسیقی پرداخته بود.

           
1 دی 1391برچسب:, :: 2:2
raza rashid"رضاسيدرشيد"
طبقه بندی صدای انسان در آواز (I)
در موسیقی سیستمی وجود دارد که میتوان بر آن اساس جنسهای مختلف صدا (زنان و مردان) را در موسیقی کلاسیک و خوانندگی در اپرا طبقه بندی نمود و همچنین بر آن اساس شیوه های خواندن در سالنهای اپرا و تالارهای اجرا، رنگ و حجم صدا (آنهم بدون استفاده از ابزار مصنوعی و تقویت کننده) را طبقه بندی کرد.

این سیستم ابزاریست بسیار مفید و کارآمد برای خوانندگان، آهنگسازان، منتقدان و حتی شنوندگان تا با شناخت این قواعد پی به پتانسیل های بسیار بالای صدای انسانی برده و همچنین بتوانند با فهم بیشتری با موسیقی اجرا شده ارتباط برقرار کنند.

در این سیستم تغییر پذیری آنچنانی وجود ندارد و ثبات در آن حرف اول را میزند، پس روش خوبی است برای شناسانی خوانندگان جوان و شناخت رنگ صدای آنان و اینکه به کدام دسته تعلق دارند.

خواننده باید رپرتوار مناسب با توانایی خود انتخاب نماید. برخی از خوانندگان مانند Enrico Caruso، Rosa Ponselle، Joan Sutherland، Maria Callas یا Plácido دارای صدایی هستند که قابلیت های بسیار بالایی از نظر اجرا دارا میباشند.

برخی دیگر از خوانندگان مانند Shirley Verrett یا Grace Bumbry قابلیت تغییر نوع از نظر حجم و رنگ صدا را دارا میباشند و حتی اجرای قطعه ای بالاتر از توان و ظرفیت صدای طبیعیشان را دارند.

برخی از وظایفی که به یک خواننده داده میشود غیر قابل رده بندی از وجه مورد نظر ما میباشند و گاهی آوازی غیر معمولی خواسته میشود، بسیاری از آثار موزار بدین گونه بوده است (در بخش آوازی) و برخی از آثار اخیر وردی توانایی بسیار بالایی را از نوازنده طلب میکند.

به ترتیب از بالاتری ترین محدوده صوتی به پایینترینصدای انسان به این دسته ها تقسیم میشوند (میتوانید بر روی هر ژانر کلیک کرده و نمونه ای از صدا را بشنوید):

صدای زنان

* 1.1 audio file Soprano
* 1.2 audio file Mezzo-soprano
* 1.3 audio file Contralto/Alto
صدای مردان

* 2.1 audio file Voices higher than tenor
* 2.2 audio file Tenor
* 2.3 audio file Baritone
* 2.4 audio file Bass-baritone
* 2.5 audio file Bass

خواننده سوپرانو (soprano) که بتواند بالاتر از C#6 بخواند را به اصطلاح sopranino و همچنین خواننده باس (Bass) که بتواند G1 و یا پایین تر از آنرا بخواند sub-bass singer و یا basso profondo مینامند. بهر حال بسیار از مردم هنوز sopranino را بعنوان soprano و یا basso profondo را بعنوان bass میشناسند!

طبقه بندی اصوات در زن ها:
اما وسعت صدای خواننده سوپرانو حدودا B3 و A3 ( دقیقا زیر نت- دو- میانی در پیانو) و بالاترین از نظر وسعت: حداقل در خواننده های سوپرانو معمولی (نه non-coloratura که صدای این دسته قابلیت های بسیار بالایی را دارا میباشند) باید بتوانند به soprano C برسند (C6 که دو اکتاو بالاتر از نت -دو- میانی در پیانو میباشد)

Soprano: صدای سوپرانو خود به چند دسته تقسیم میشود که بدین شرح میباشد :
1- audio file Coloratura sopranos
2- audio file Soubrette
3- audio file Lyric soprano
4- audio file Spinto soprano
5- audio file Dramatic soprano
6- audio file Wagnerian soprano

1- سوپرانوی کولوراتور (Coloratura sopranos)خود به دو دسته تقسیم میشود:
الف) سوپرانوی کولوراتور لیریک (Lyric coloratura soprano): صدای با قابلیت انتقال سریع و اجرای کشش های بسیار بالا که در اپراها نقشهای بسیاری برای این دسته از خوانندگان وجود دارد مانند نقش Gilda در Rigoletto و یا Olympia در Tales of Hoffmann که از مشهورترین خوانندگان این دسته میتوان به:
Lily Pons، Beverly Sills، Edita Gruberová، Diana Damrau، و Natalie Dessay، Kristin Chenoweth اشاره کرد.

ب) سوپرانوی کولوراتور دراماتیک (Dramatic coloratura soprano) که خوانندگانی با بالاترین حجم صدایی ممکن میباشد و ممکن هست حتی قویتر از ارکستر بخوانند. نقش های موجود برای این دسته میتوان Donna Anna در Don Giovanni و نقش Bellini’s Norma و Violetta در La traviata را معرفی نمود. خوانندگان برجسته این دسته Rosa Ponselle، Joan Sutherland، Maria Callas، Nelly Miricioiu و June Anderson میباشند.

2-سوبرته (Soubrette):خوانندگانی با جنس صدای شفاف و سبک. رنگ صدای لطیف . این صدا ها در اپرا نقش های کمدی و فانتزی را اجرا میکنند. در موسیقی امروزی و با در اپراهای دوران باروک بسیاری از نقشهای برای این صدای زیبا و شفاف برگزیده شده است.

از نقشهای موجد در اپرا میتوان به Susanna درMarriage of Figaro ، Despina در Cosi fan tutte و Musetta در Bohème اشاره نمود و خوانندگان بنام این دسته Elisabeth Schumann، Kathleen Battle Dawn Upshaw و Barbara Bonney میباشند.

توضیحات:رنگ صدا (Timber): اگر نتی مشخص که بر روی یک ساز اجرا شود و سپس همان نت بر روی ساز دیگری اجرا گردد این تفاوت رنگ را تمبر یا رنگ مینامد.

en.wikipedia.org


           
1 دی 1391برچسب:, :: 2:2
raza rashid"رضاسيدرشيد"
چهارمین موسیقی از آلبوم Animals به قطعه گوسفندها (Sheep) تعلق دارد که با صدای گوسفندان در مزرعه و سولوی ارگ آغاز می شود. این قطعه پیش از این آلبوم تحت عنوان Raving and Drooling (به معنی بی حوصله گی و یاوه سرایی) تهیه شده بود، دقیقآ همان زمانی که قطعه سگها برای اولین بار تهیه شد.

در این زمان واترز اعتقاد داشت که باید یک قطعه کاملآ متفاوت در این آلبوم اضافه شود و حتی عنوان قطعه را برای مدتی I Fell On His Neck With A Scream قرار داد، عنوانی که بیشتر از Sheep به افکار پینک فلوید نزدیک است.

واترز متن ترانه را تغییر داد و با نمود انسانی بی تفاوت و به دنبال آرامش که به کشتارگاه برده می شود، آنرا آغاز کرد. متن را به گونه ای تهیه کرد که این فرد به ناگاه متوجه می شود مگر چه کرده که باید به کشتارگاه برده شود و شروع به طغیان و سرکشی می کند.

آوردن عباراتی نظیر Things are not what they seem بوضوح نشان می دهد که مخاطب واترز افرادی هستند که چشم و گوش بسته به حرفهای دیگران گوش می دهند بدون آنکه دلایل آنها را بخواهند بدانند، افرادی که علاقه ای ندارند یا نمی توانند بپذیرند که اوضاع آنگونه که نمی خواهند فکر کنند، است.

audio.gif قسمتی از Vocal ابتدایی

بدون شک عقیده اصلی سراینده در سرودن این متن آن است که چنانچه اوضاع انگلستان به همین منوال بماند و دچار تغییر نشود، این امکان وجود دارد که مردم بر علیه حکومت محافظه کار وقت شورش کنند.

دیروز ، امروز و فردا ، تفاوتی ندارد!
عبارات انتهایی ترانه آنقدر زیبا و عمیق است که می توان راجع به آن ساعتها بحث کرد :

" آیا خبر را شنیده ای؟ سگها مرده اند! بهتر است در خانه بمانی و همانطور که به تو گفته شده است، اگر زندگی ات را دوست داری از جلو راه کنار بروی !"

Have you heard the news? The dogs are dead! You better stay home, And do as you're told. Get out of the road if you want to grow old.

Animals Pink Floyd
شما در این ترانه بوضوح عقاید جامعه گرایانه و سوسیالیستی واترز را می توانید مشاهده کنید که انگلستان دهه هشتاد را به تصویر می کشاند. او در این باره می گوید :

"ترانه Sheep برای من به معنای اتفاقاتی است که تابستان گذشته - در زمان تهیه آلبوم - در بریکستون و تاکست (Brixton & Toxeth) رخ داد و یقینآ باز رخ خواهد داد."

"این گونه اتفاق ها همواره رخ می دهد."

"بسیاری از ما که در دنیا زندگی می کنیم و با یکدیگر رفتارهای مناسبی نداریم."

"خیلی از ما از چیزها و مسائل بی ارزش ناراحت می شویم و دچار عقده های روحی می گردیم. اگر قرار است برخی چیزها را برای یک زندگی درست داشته باشیم پس باید داشته باشیم چرا که بدون آنها - امکانات رفاهی، آزادی های سیاسی ، اجتماعی و .. - هیچ چیز نیستم."

"رفتار خرسندی و ناخرسندی مردم خیلی به نحوه حرکت و عملکرد اقتصادی دولت ها و دنیا ارتباط دارد."

audio.gif قسمتی از سولوی انتهای موسیقی

از دید کارشناسان موسیقی دیوید گیلمور در انتهای این کار یکی از زیباترین سولوهای پینک فلوید را اجرا کرد، اما بنظر می رسد خود او خیلی از مجموع این کار راضی نبود چرا که این قطعه را در تورهای کنسرت بعدی خود - مانند سالهای 87 یا 94 - اجرا نکرد. هر چند او بعدها طی یک مصاحبه علت آنرا عدم آمادگی برای خواند بخش Vocal این قطعه بیان کرد.

گوسفندها
بی آزاری و عمرت را در چمنزارها میگذرانی
تنها تصوری مبهم از فضای پر تشویش داری
اما مراقب باش،
شاید سگها در همین نزدیکی باشند
من اردن را جستجو کردم و دیدم
که هیچ چیز، همان نیست که تو میبینی

از اینکه وانمود کنی خطر واقعی نیست، چه چیز عایدت میشود؟
تو در فروتنی و فرمانبرداری از رهبرت پیروی میکنی
و با او به راهروهای لگدکوب شده ای میروی که به وادی فولاد میرسد
چه غافلگیر کننده!
چشمانت از این شوک مرگ آور پر شده است
حالا همه چیز، همانی است که میبینی
نه، این یک کابوس نیست

تا زمانی که خداوند چوپان من است، همه چیز دارم
او مرا به خوابیدن بر زمین وا میدارد
او مرا از میان مراتع سرسبز به آنجا که آبهای خاموش میگذرند، رهنمون میشود
او با چاقویی درخشان روح مرا آزاد میکند
او مرا به آویزان شدن بر چنگکی در اوج وا میدارد
او مرا به کتلت بره مبدل میکند
آه بنگر، او قدرتی فراوان و ولعی بی اندازه دارد
هنگامی که آن روز فرا رسد، ما دون پایگان،
از میان تاملی خاموش و از خود گذشتگی فراوان
هنر کاراته را فرا گرفته ایم
بنگر که ما قیام خواهیم کرد
و آنگاه اشک از چشمان این نابکاران سرازیر خواهیم کرد
بع بع کنان و یاوه گویان بر روی گردنش افتادم و فریاد زدم
امواج پی در پی انتقام جویان دیوانه
از میان تیرگی به جهان رویا قدم گذاشتند

آیا خبر را شنیده ای؟
سگها مرده اند!
بهتر است در خانه بمانی
و به آنچه به تو گفته شده است توجه کنی
اگر عمر طولانی میخواهی از جلو راه کنار برو


           
1 دی 1391برچسب:, :: 2:2
raza rashid"رضاسيدرشيد"

بخشي از درآمد كنسرت جديد «محمدرضا شجريان» به بازسازي آرامگاه شمس تبريزي در خوي اختصاص مي‌يابد. 
 
  
 
محمدرضا شجريان به همراه گروه شهناز 29، 30 خرداد و 1و 2 تيرماه در تالار بزرگ كشور كنسرت مي‌دهد.
در اين كنسرت گروه شهناز به خوانندگي «محمدرضا شجريان» قطعاتي از موسيقي ايراني را اجرا مي‌كنند كه بخشي از درآمد حاصل از اين برنامه به بازسازي آرامگاه شمس تبريزي در شهرستان خوي اختصاص خواهد يافت. 
خريد بليت اين كنسرت به صورت اينترنتي است و علاقمندان مي‌توانند از امروز با مراجعه به سايتhttp://www.shajarianconcert.com اطلاعات فردي خود را وارد نمايند.
شجريان در حال حاضر با گروه آوا تور موسيقي خود را در آمريكا و كانادا ادامه مي‌دهد.



لينك خبر ‌‌:


http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8702281211



           
1 دی 1391برچسب:, :: 2:2
raza rashid"رضاسيدرشيد"
آخر پاییز شد ، همه دم میزنند از شمردن جوجه ها ! بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟ جوجه ها را بعدا با هم میشماریم"رضارشيد"

           


           
1 دی 1391برچسب:, :: 1:55
raza rashid"رضاسيدرشيد"

جعبه ابزار فتوشاپ نسخه2 محصول اختصاصی آفتاب گرافیک شامل بیش از 20 گیگابایت ابزار و پلاگین قدرتمون جهت استفاده طراحان و تمام گرافیست ها. این محصول به صورت اختصاصی توسط تیم گرافیکی آفتاب گرد آوری گردیده است و تمامی ابزارها و پلاگین های موجود در پکیج تست گردیده و از صحت آنها اطمینان کامل حاصل گردیده است. لازم به ذکر است که محتوای این بسته به صورت منتخب و متفاوت از تمامی بسته های موجود در بازار میباشد. برای آشنایی بیشتر با محصول و خرید به بخش توضیحات مراجعه فرمایید.

تعداد: 4DVD - قیمت و هزینه ارسال: 9000 تومان



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

امروزه با ورود بیش از پیش محصولات اپل به بازار ایران نیاز کاربران این برند به  ابزار های این دسته محصولات به طرز چشم گیری افزایش یافته است اما متاسفانه به دلیل یر قابل دسترس بودن نرم افزار ها به صورت رایگان کاربران به ناچار مجبورند محصولات را به صورت اورجینال با هزینه گزاف خریداری یا با پرداخت هزینه ای بسیار بالا به نمایندگی ها یا اشخاص سود جو از برخی از نرم افزار ها و گیم ها استفاده ببرند.

تعداد: 4DVD - قیمت و هزینه ارسال: 9000 تومان



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

آموزش جامع و چندرسانه ای نرم افزار مکس به زبان فارسی با بیش از 9 ساعت آموزش. اگر به معماری علاقه مندید اگر به طراحی های مدرن مکان و محیط علاقه مندید اما آشنایی کامل با مکس را ندارید نیازی نیست وقتتان را صرف یاد گیری دراز مدت کنید، پیشنهاد ما استفاده از این آموزش بسیار روان در محدوده نیازتان است. برای آشنای بیشتر با محصول به توضیحات مراجعه کنید.

تعداد: 1DVD - قیمت و هزینه ارسال: 7000 تومان



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

بیش از 8ساعت فیلم آموزشی مولتی مدیا در محیط نرم افزار Illustrator به زبان کاملا فارسی. در سطوح مقدماتی و پیشرفته و دسته بندی شده در 14 فصل بسیار کامل از آشنایی با نوار ابزار و منو تا طراحی و رسم اشکال و نمودار... برای مشاهده توضیحات هر فصل به صورت جداگانه به بخش توضیحات مراجعه فرمایید.

تعداد: 1DVD - قیمت و هزینه ارسال: 5000 تومان



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

نرم افزار رزتا استون از جدیدترن متد آموزش زبان استفاده میکند و با تقویت کلیه تکنیکهای گفتاری، شنیداری، دیداری و نوشتاری زبان آموز، او را به مرحله عالی در زبان می رساند. با مجموعه رزتا استون یاد میگیرید که چطور ایده و نظرات خود را به اشتراک بگذاریدو احساسات خود را شرح دهید و درباره زندگی، کار، علایق، حوادث جاری و بسیاری از مسائل دیگر صحبت کنید.

برنامه Rosetta Stone جهت آموختن یک زبان جدید به شما طراحی شده است، درس به همان روشی که زبان اولیه یا مادری خود را آموخته اید...

تعداد: 1DVD - قیمت و هزینه ارسال: 7000 تومان




           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"
با توجه به اینکه ابزارهای نرم افزارهای گرافیکی از جمله فتوشاپ کمیاب میباشد و یا در صورت موجود بودن با وضعیت سرعت اینترنت قابل دریافت نمیباشند و حتی در برخی موارد با قیمت بالا و کیفیت کم به فروش میرسند; لذا وبلاگ آفتاب گرافیک تصمیم به رفع مشکلاتی از این قبیل برای گرافیست های عزیز گرفت. ما سعی کردیم با تولید جعبه ابزاری بزرگ مشکلات گرافیک کاران را تا حد قابل توجهی کاهش دهیم. در نتیجه با تولید این بسته کار خود را شروع کردیم.

تعداد: 2DVD - قیمت و هزینه ارسال: 6000 تومان



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

بیش از ده ها لوگوی معروف از سراسر جهان در قالب شیپ. همان طور که میدانید با استفاده از خاصیتی که شیپ ها دارند میتوانید این لوگو ها را در هر اندازه ای به کار ببرید. حجم این بسته 183 کیلو بایت میباشد.

 

دانلود با حجم 180 کیلوبایت



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

4 براش زیبا از دسته براشهای گل و بوته که طرفداران زیادی دارد. این دسته براشها را میتوانید به صورت مستقیم از لینک زیر دریافت کنید.

دانلود با حجم 163 کیلوبایت



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

سلام دوستان

اولین پستی که تو وبگاه میذارم رو تقدیم می کنم ....

تعداد ۶ وکتور پاپیون هست که توصیه می کنم از دست ندید چون واقعا زیباست.

aftab.blogfa.com

دانلود با حجم 268 کیلوبایت



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"

یک تصویر لایه باز از چند تابلو که خودم طراحی کردم و شما میتوانید از آنها برای استفاده در طراحی های خودتان از آنها استفاده کنید. حجم این تصویر 368 کیلوبایت میباشد که میتوانید به راحتی از لینک مستقیم دانلود کنید.

دانلود

 

در ضمن بخش مقالات رایگان که از ابتدا با مشکل دانلود مواجه بود با تلاش زیادی رفع مشکل شد. هم اکنون از مقالات ما به صورت رایگان استفاده کنید و روز به روز به معلومات خود بیافزایید.



           
1 دی 1391برچسب:, :: 0:58
raza rashid"رضاسيدرشيد"
من امروز رفتم و شرکت جدید جاب آفرم رو امضا کردم و از تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۰۸ در شرکت جدید مشغول به کار خواهم بود.

الان هم ، هم خوشحالم و هم غمگین.

خوشحال برای کار جدید ، تجربه جدید ، محیط جدید ، صنعت جدید ، آدمای جدید.

و ناراحت از اینکه اینجا رو با همه بدیهاش دوست دارم.

چهار سال زمان کمی نیست برای دل بستن به شرکتی که سه بار باهاش اثاث کشی کردی از برج الهیه جردن به ونک و از اونجا به وزرا.

عین اینکه خونه ات رو عوض کنی.

می اومدیم و فردای اثاث کشی ، میز ها و کامپیوترهامون رو تحویل می گرفتیم و خودمون هم یه دور بعد از بچه های خدماتی تمیزش می کردیم و با آستون و الکل ، کی برد و تلفن و بند و بساطمون رو با الکل پاک می کردیم ، همه خانومها از بالا تا پایین. بعد اسناد و مدارکمون رو بررسی می کردیم و اضافه هاش رو دور می ریختیم عین خونه تکونی‌، خوب معلومه که همه این پروسه حس همخونگی و صمیمیت می آورد.

بعد هم یه عالمه غر غر که اینجا چیه اومدیم و جای قبلی بهتر بود ، نور گیر بود ، دسترسی اش بهتر بود ، ساختمونش شیک تر بود و .... تا عادت می کردیم به ساختمون جدید.

حالا جدی جدی دارم از این مجموعه دل می کنم ، از دوست ها و همکارهایی که خوب یا بد دوستشون داشتم و بهشون عادت کرده بودم براشون کادوی عروسی ، چشم روشنی خونه ، چشم روشنی بچه گرفته بودم ، از دیر وقت موندن تا آخر شب تو شب های آخر ماه میلادی و شام از گرونترین رستورانها سفارش دادن و به ریش شرکت خندیدن.

از دعواها ، غرغر ها ، پشت چشم نازک کردن ها ، همدلی ها ، حسادت ها ...

از میتینگ های خسته کننده آخر هر ماه که کلی توش برای هم اس ام اس می فرستادیم و مدیرای ارشد رو مسخره می کردیم و می خندیدیم.

نه واقعا دلم تنگ می شود و واقعا تا آخر عمر اسم این شرکت معنای خاصی برایم خواهد داشت.

از ۲۴ سالگی تا ۲۷ سالگی حداقل ۹ ساعت در روز رو با این مجموعه و این آدم ها سپری کردم.

شوخی نیست.

معلومه که سخته.



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
دانشجوی ترم یک بودیم جفتمون که با هم آشنا شدیم ، فکر می کنم آخرای ترم پاییز بود.
تصور من از دانشگاه شهید بهشتی رو چیزایی تشکیل می داد که شنیده بودم که کلا با مشاهداتم منافات داشت.
دخترهای شدیدا مذهبی و گاها سیبیلو با چادری های فراوان و اونهایی هم که چادری نبودند انتهای بد لباس و جواد، فکر کن سال ۷۹-۸۰ از این شالها می انداختند رو مقنعه شون مثل هنر پیشه های تلوزیون و با سیبیل و پشم و پیل و ابروهای پر ، آرایش هم می کردند به سبک عروسهای ژاپنی.
پسرها هم که قشنگ مصداق عینی کلمه جواد بودند هم تیپ و قیافه و هم رفتار . خدا می دونه تو همین دانشگاه از چند تا هم دانشکده ای متلک و تیکه شنیدم و حتی دو سه نفری هم طبق سنت پسندیده عمله ها و جواد ها دنبالم راه افتادند و چند تا نامه عاشقانه جوادی گرفتم تا باور کردم اسم دانشکده مون واقعا برازنده دانشجوهاشه .
آخه به دانشکده ما می گفتند (نمی دونم الان هم می گویند یا نه ) ترمینال جنوب.
فکر کنم تنها دخترای متعادل تو هم ورودی های رشته خودم من بودم و یکی دیگه که اصلا ازش خوشم نیامده بود ، از این بچه پولدارای افاده ای بود.
بقیه همه از این مذهبی های سیبیلو بودند.
فکر کنم سر کلاس فارسی عمومی بود که بین همه رشته های دانشکده مشترک بود اولین بار دیدمش یا شاید هم تو سرویس دقیقا یادم نمیاد .
فقط یادمه قبلش کلی از این دانشگاه با این جو مسخره مذهبی زده شده بودم که کم کمک دیدم نه مثل اینکه این جواد بازی ها مختص هم رشته های ماست و بقیه سه تا رشته دانشکده اهل دل هستند و با حال.
واسه همین زدم تو کار بچه های رشته های دیگه و باهاشون دوست شدم که اکثرا هم از رشته ای بودن که تو این دانشکده با رشته های شناور ، بین یچه های ریاضی فیزیک بیشتر طرفدار داشت. اسمش نیوشا بود دختری آروم و خانوم و خوش اخلاق با خنده های پرصدا.
قبل از اینکه بفهمم چی به چیه با هم صمیمی شدیم ،خیلی زیاد . که من کم کم فهمیدم یه جورایی افسردگی داره ، ولی این چیزی از خواستنی بودنش تو چشم پسر و دختر کم نمی کرد . روزی یکی دو ساعت تلفنی با هم حرف می زدیم . خرید با هم میرفتیم ، تو دانشگاه همیشه با هم بودیم .همون دوستی های تیپیکال دوست داشتنی دخترهای نوزده بیست ساله . چه روزهایی که از دانشگاه شهید بهشتی تو سرد و سرمای زمستون تا ونک پیاده می اومدیم و حرف می زدیم ، یعنی اون حرف می زد و من گوش می کردم.
بهش که نزدیکتر شدم افسردگیش برام نمایانتر شد. افسرده بود شدیدا و برای رهایی دست و پا می زد .تلاش می کرد بالا می اومد چند تا نفس می کشید و دوباره می رفت پایین و من بدون اینکه بخواهم شروع کردم نقش ناجی رو براش بازی کردن.
تقریبا هر روز عصر بهم زنگی می زد و دو ساعت حرف می زدیم .اون اوایل چیز خاصی نمی گفت از در و دیوار می گفتیم و استادا و بچه ها و درس ها ،غیبت می کردیم و می خندیدیم و حرص می خوردیم و برام عجیب بود کمی ، اینکه می گفت وای سارا چقدر آروم شدم.
به مرور فهمیدم که عاشق یه پسر که چه عرض کنم یه مردیه از ۱۵ سالگی، که فکر می کنم ۱۴ سالی ازش بزرگتر بود ، یه عشق سودایی و دیوونه وار .
پسره دندونپزشک بود و از دوستای خانوادگیشون. یک رابطه دوستی کوتاه مدتی هم داشتند که بعد از اینکه خونوادش فهمیدند و حال پسره رو گرفتند قطع شد و دیگه به پسره هم اجازه ندادند که پاشو تو اون خونه بذاره و عشق افسانه ای این دوستمون پا گرفت .
عشقی که زندگی اش رو نابود کرد و ازش گرفت.
ادامه دارد



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
خیلی ها می گویند که چیزی به اسم شانس وجود خارجی ندارد و این آدم ها هستند که موقعیت ها را خلق می کنند .

ولی من کاملا معتقدم به شانس چرا که مشاهداتم آن را تایید می کند. حداقل از لحاظ مسائل کاری و شغلی.

فکر کن طرف یه لیسانس در پیت دارد از دانشگاه آزاد قزوین مال ده دوازده سال پیش ، یعنی اون زمانی که دانشگاه ۴۰ نفر می خواسته ۲۰ نفر همش شرکت می کردند و هر خنگی شرکت می کرد قبول می شد بعد هیچ امتیاز خاصی هم ندارد هیچ نه دانش آی تی خاصی نه دانش زبان آنچنانی و نه لهجه آنچنانی و نه حتی طالاعات به روز در مورد دنیای بیزینس. فقط یک شانس خدا که باعث می شود تو یک شرکت خوب اسم و رسم دار سر در بیاورد و با زیر آب زدن و روابط خاص یهویی بشود مدیر فروش . بعد چون این شرکت اسم و رسم دار است و کارمندهایش رو تو بازار کار رو هوا می زنند و واقعا نمی دونم چی؟ یعنی همون چیزی که من بهش می گویم شانس ، یهویی به عنوان مدیر عامل تو یک شرکت خفن که نمایندگی یک شرکت آرایشی بهداشتی تو ایرانه که البته خانوادگی هم هست ، این آدم رو استخدام می کنند .

با چه شرایطی؟

حقوق ۷ ملیون تومن ، واگذاری ۱۰٪ سهام شرکت در ابتدا، پاداش نمی دونم چند درصد (اطلاعات دریافتی ناقص بوده) روی سود سالانه شرکت به علاوه یک عدد ماشین در حد ۶۰ الی ۷۰ ملیون تومن برای خود ایشون از اول کار.

خداییش به این چی می گویند جز شانس باد آورده؟ هان چی می گویند ؟ من موندم واقعا تو کار خدا.

حالا هی بروید درس بخوانید و یا بچه هایتان را به درس خواندن تشویق کنید. طرف زن هم نیست که بگوییم حوری بوده و چشمشون گرفته.

یه آقای چهل ساله از هر لحاظ معمولی یه خورده زرنگ و موذی و آب زیر کاه.

فکر کنم اگر یکی از همکارهایم از این جا رد شود سریعا من را شناسایی کند با این اطلاعاتی که اینجا دارم رو می کنم. جهنم.




           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
افسرده بود و این عشق افسرده ترش کرده بود . خودش هم می دونست که اوضاع رو حی اش خیلی خرابه ولی وقتی بهش می گفتیم ترو خدا به یه روانپزشک یا مشاور مراجعه کن می گفت فایده نداره چی می خواهند بهم بگویند که خودم ندونم ، این هم از مضرات تیزهوش بودنه که آدم دست همه رو می خواند.

به نظر من این عشق و علاقه مالیخولیایی بود و یک آدمی که از لحاظ روحی سالم باشه هیچوقت نمی تواند عاشق کسی باشد که فقط یک رابطه یکماهه در ۳ سال پیش باهاش داشته و بعد از اون هم شش ماه یکبار اگر جایی در خونه اطرافیان و و دوستان اگر پیش اومده باشه دیده باشدش.

از طرفی می خواست طبق دل پدر و مادر و برادرهایش رفتار کند که از این موجود یعنی معشوقش متنفر بودند و از طرفی هم هیچ جور قانع نمی شد که این عشق و علاقه هیچ پایان خوشایندی ندارد.

بدون اغراق اون زمان ها روزی ۲ ساعت با من تلفنی حرف می زد . یه موقع هایی که ازش می خواستم که بهم بگوید که چشه و چه احساسی داره .

راستش نمی تونستم درک کنم افسردگی عمیق و عجیبش و دردی رو که داشت می کشید و بال بالی که برای آرامش می زد و و همیشه بهم میگفت که هیچ وقت از یه آدم افسرده نخواه که از حسش برات حرف بزند چون در آنصورت تو هم پی می بری که همچین حالت و احساسی که هم تا حالا ازش بی خبر بودی وجود دارد و ممکنه تجربه اش کنی . به عبارتی می خواست بگوید حرف زدن من از احساسم ممکن است تو را هم به این وادی بکشاند. فقط این رو بدون که حاضرم فلج بشوم و حتی پاهایم قطع شود ولی آرامش داشته باشم.

درسمون تموم شد هرکدوم ارشد تو یه دانشگاه قبول شدیم . رتبه ارشدش شده بود ۹ و دانشگاه تهران قبول شد . خودش می خواست از دانشگاه خودمون برود می گفت که می خواهم از نو شروع کنم . رابطه مون خیلی کمتر شد . من دانشگاه دیگه ای بودم و همزمان سر کار می رفتم و همزمان هم ازدواج کردم .باهم باز هم در تماس بودیم ولی در حد احوالپرسی و درس و مقاله و پروژه حرف می زدیم. دیگه خیلی کمتر از عشق احمقانه ش حرف می زد . با یه پسر دیوانه تر از خودش و شدیدا افسرده تو چت دوست شده بود . گاهی تو حرفهایش می گفت خودم هم نمی دونم چرا باهاش دوست شدم و چرا دارم این دوستی رو ادامه می دهم . پسره دیوانه وار عاشقش شده بود . یه آدم دوباره سن بالا این بار آس و پاس از یه خانواده از هم پاشیده و فقیر و دیپلمه . خلاصه هر چه خوبان همه داشتند این آقا تنها داشت . وقتی ازش می پرسیدم که چرا این ؟ می گفت به یک کسی احتیاج دارم ولی نمی خواهم به احساسم به اون قبلیه خیانت کنم واسه همین هم یکی رو انتخاب کردم برای دوستی که خیلی سطح پایین باشه و نتوانم عاشقش بشوم . خداییش منطق رو حال می کنید؟

گذشت و گذشت تا اینکه یک روز یه از محل کارم با نامزدی که شوهر الانه بیرون بودیم یکی از دوستان مشترکمون زنگ زد و سلام و احوالپرسی خیلی مختصر و یک دفعه گفت نیوشا دیگه پیش ما نیست ..... و بعد هق هق گریه و من واقعا مغزم نمی کشید که یعنی چی ؟

یادم نیست بعدش چی شد فقط فکر می کنم زانوهایم شل شد و افتادم رو زمین . وای خدای من چه لحظه های وحشتناکی بود .

دیگه عزا داری برای یه دختر بیست و سه ساله که شرح نمی خواهد . می خواهد؟ تو مراسم بود که حدس زدم خودکشی کرده و با عکس العمل خانواده اش حدسم به یقین مبدل شد. فکر کنید روز خاکسپاری ۱۰۰ نفر از بچه های دانشگاه دختر و پسر سرکوچه شون جمع شدند برای شرکت در مراسم تشییع و خاک سپاری و خانواده اش هی به طرق مختلف می خواستند بپیچونند بچه ها رو.

این یه نمونه کوچیک از رفتارهای غیر طبیعی شون بود. ولی چرا آخه؟ افسردگی اش که چیز جدیدی نبود . بعد هم آدمی که بخواهد خودکشی کند که انگیزه هیچ کاری ندارد ولی این مثل چی درس می خواند و شاگرد اول دوره شون بود دو روز پیشش گفته بود می خواهد دکترا بخواند و ...

موج غصه و عزاداری که خوابید فکر کنم ۴ یا ۵ روز بعد از فوتش بود که خواهرم گفت که روز آخر زندگیش یعنی همون روزی که عصرش یا شبش جسدش رو تو اتاقش که درش رو قفل کرده بود ، بعد از شکستن در اتاق پیدا کردند به من زنگ زده بود، به خونمون . روز تعطیل بود ولی برای من کاری پیش اومده بود که رفته بودم سر کار . گریه می کرده خواهرم می پرسد چی شده ؟ وسط گریه می خندد و می گوید هیچی یه خورده دلم گرفته . خواهرم می گوید که سارا خونه نیست با موبایلش یا محل کارش تماس بگیر .می گوید باشه و خداحافظی می کند ولی تماس نگرفت هیچ وقت تماس نگرفت .

رفت و تموم شد به همین سادگی عزیزترین دوستم که با وجود افسردگی شدیدی که داشت واقعا بهترین دوست بود نه فقط برای من که برای خیلی ها . دختر مهربون ریز نقش و ظریفی که خنده های پر صدایش همه رو به خنده وا می داشت . دختر ۲۳ ساله ای که با وجود مشکل شدید و درد عمیق روحی اش سنگ صبور خیلی از اطرافیانش بود حتی پدر و برادرهای ۱۰ سال از خودش بزرگترش.

شاعر هم بود دو تا دفتر شعر داشت می دونم پیش کسی به امانت بود ولی نمی دونم پیش چه کسی؟ شعر هایش اگر منتشر می شد بی اغراق شهرتی بسیار برایش به همراه داشت ولی شدیدا مخالف بود با انتشار شعرهایش و حتی به ما هایی که محرم اسرارش و خلوتش بودیم اجازه نمی داد چیزی از روی دفتر شعرش بنویسیم یا حتی رو یه شعر به اندازه ای بمانیم که بتوانیم حفظش کنیم .

هیچ وقت نفهمیدم چی شد و چی به سرش اومده بود که مرگ رو به زندگی ترجیح داد هرچی بود می دونم خیلی برایش دردناک بوده چون اون دختری که من می شناختم زندگی رو با همه دردهایش دوست داشت. می دونم لحظه های وحشتناکی رو قبل از پرکشیدن گذرونده چون بالشی که زیر سرش بوده بعد از مرگ خیس خیس بود از اشک تا چند ساعت بعد که خانواده اش از مهمونی برگشتند و پیداش کردند. ولی حسم می گوید که به اون عشق احمقانه و دیوانه وارش

چی می خواسته به من بگوید؟ اگر با من حرف می زد فرقی می کرد ؟ الان زنده بود ؟ نمی توانم چیزی حدس بزنم . فقط امیدوارم به اون آرامشی که دیوانه وار دنبالش بود رسیده باشد .

و من ؟ من هیچ وقت دیگر نتوانستم با هیچ کس صمیمی بشوم . نمی دونم چرا، واقعا نمی دونم چون خود آگاه نیست .

دوست می شوم می خندم شادی می کنم سانسور شده درد دل می کنم ولی نمی توانم دریچه های روحم رو برای کسی باز کنم حتی برای همسری که عشقش برایم با ارزش ترین چیزی ست که دارم. هیچ دوست صمیمی دیگری ندارم .

دوستانی هم که مال آن زمان هستند ؟ نمی توانیم همدیگه رو تحمل کنیم تو دور هم جمع شدن هامون نبود اون رو می بینیم و تو همه حرف ها و سکوت هامون هست و نیست و نبودش آزارمون می دهد ، انگار که وقتی همدیگر رو می بینیم و دور هم هستیمه که اون نیست .

روحش شاد.




           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
همیشه مخالف حرف های کلیشه ای بودم که هر دختری که سنش از یه حدی معمولا ۳۰ بالاتره و ازدواج نکرده ُ مشکل دارد و رفتارش غیر نرمال می شود و  با حرفهایی که در یک کلام می گوید که دختر ازدواج نکرده سن بالا عقده ای می شود مشکل داشتم. وهر جا هم در این مورد صحبت می شد سخنرانی های غرا در رد این فرضیه ها ارائه می دادم. این به این عقیده ساده در من بر می گشت که ازدواج الزاما برای همه لازم نیست یعنی اینکه همه لازم نیست ازدواج کنند تا خوشبخت باشند.

می شود در تنهایی هم خوش بود و خوشبخت و راضی . ولی به این دقت نکرده بودم که این تنهایی باید انتخابی باشد و نه تحمیل شده .

و منی که از سن بیست سالگی عشقم و همراه زندگیم رو پیدا کرده بودم و گاهی فقط گاهی برای تنوع احساس می کردم به تنها بودن و از تنهایی لذت بردن احتیاج دارم نمی توانم هیچ وقت درک کنم که یک تنهایی و به عبارت عوام بی شوهری اجبارشده توسط شرایط که ساده ترین دلیلش می تواند انتخاب نشدن توسط مرد ایده آلت باشد چی به سر جسم و روح زنی می آورد که تو فرهنگی بزرگ شده که از کودکی روایاهیش با عروس شدن و همسر مردی بودن گره خورده.

زنی که تنهاست و بی همخوابه و بی همدم و هم صحبتی محرم اسراری که از تمام رموز جسم و روحش اطلاع داشته باشد.

و نمی دانستم که گاه کوچکترین اشاره تو به خلوتی که با یک مرد داری . خلوتی که شاید یک چای خوردن دو نفره باشد یا یک چرت بعد از ظهر در کنار هم تا همآغوشی و همخوابگی چطور دیوونشون می کند.

تنهایی تحمیل شده که تو انتخابش نکردی و جبر زمونه تو را مجبور به تحملش کرده.

و هر کسی این تنش ها رو یک نوعی بروز می دهد .

یکی با حسادت دیوانه وار یکی با زبون تند و تیز یکی با مهربونی و حمایت بیش از حد.

و آنوقت ما چه بی رحمانه می گوییم : پیر دختر ها مشکل دارند و یا همین اخلاق ها را داشته که هیچکس نگرفتتش و ترشیده.

تا بحال با چندین موردشون رابطه های نزدیک و تنگاتنگی داشتم و رابطه های کاری که گاهی به دوستی هم منتهی شده و از اکثرشون به غیر از یک مورد آزار و اذیت های فراوانی دیدم به خصوص یک مورد که در ابتدای شروع به کارمُ ضربه هایی به اعتماد به نفسم و روح و روانم و اعصابم زد که هیچ گاه جبران نمی شود .

ولی با این حال وقتی به گذشته نگاه می کنم نمی توانم مقصرش بدانم در این کینه ورزی بی دلیل.

و این کیسی که جدیدا باهاش روبرو شدم از همه دردناکتره.

زن سی و هشت ساله و مجردی که تنها زندگی می کند و خانواده اش کرج هستند.

با پسری هشت سال از خودش کوچکتر که یک لات به تمام معنی و جانوری مثال زدنی است دوسته و این مارمولک سی ساله چه سو استفاده هایی که از تنهایی و احتیاج به همدم این زن نمی کند از پول گرفتن و خدمات جنسی و ماشین گرفتن و خدمات کلفتی بگیر تا سفارش های غذا های سخت و پر زحمت تا شاید شاید یک ساعتی بیاید و پیش این زن بماند و تنهاییش رو پر کند.

بعد نمی دونم



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
تقريبا يك ماه مي شود كه كارم را عوض كردم ، يك ماه بيشتر.

اينجا كارم خيلي زياده و سرم شديدا شلوغ ، طوريكه تو اين مدت كوتاه ۵ كيلو وزن كم كردم، از شدت استرس و فشار كاري.

تو اينجايي كه هستم ديگه نمي توانم بنويسم متاسفانه، سيستم عامل لينوكسه و از طريقي به سرور ابوظبي كانكت مي شويم و روي آن كار مي كنيم كه سيستم عاملش ويندوز است.

روي لينوكسه كه سيستم عامل اوليه هستش فونت فارسي نصب نيست و من هم ب بسم الله روم نشد درخواست فونت فارسي رو لينوكس بدهم .سرور هم كه بهش كانكت مي شويم و فونت فارسي دارد ، دقيقه به دقيقه دارد بك آپ مي گيرد و همين هم مونده كه گلوا|ه هاي من در اينجا هم ثبت بشود و تو دفتر ابوظبي بنشينند اينجا را بخوانند اگر فارسي بلد باشند.

فقط وقت مي كنم روزي نهايتش نيم ساعت وبلاگهاي محبوبم را بخوانم بدون هيچ ردپايي.

مي دانم گفتنش تكرار مكرراته ولي واقعا فرهنگ كاري در كشور ما به شدت مرد سالاره و خيلي سخت يك زن را توي يك محيط كاري در يك پوزيشن سطح بالا جدي مي گيرند حالا چه برسد كه سنت هم كم باشه ،حداقل ده سال كمتر از ميانگين سني مديران شركت و تنها زن تو رده هاي مديريتي بعد از مدير منابع انساني باشي كه حدودا ۶۰سالشه و تازه بدتر از آن بر و رويي هم داشته باشي و اهل ماتيك هاي سرخابي و صورتي و قرمز زدن و دور چشم سياه كردن و ريمل زدن و كفش پاشنه دار پوشيدن هم باشي.

فعلا در تلاش اثبات خودمان هستيم به سختي به يك سري مرد كه واقعا زورشون مي آيد يك زن جوون رو تو جلسات هم رده خودشون ببينند و بپذيرند و خدا مي داند كه كار كردن تو همچنين شرايطي كه چندين نفر با پوزخندي به لب منتظر كم آوردنت هستند ، چقدر سخته.



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
نمی دانم چی به سرم آمده ، فکر می کنم یه مشکلی وجود دارد. باید خوشحال باشم ولی نیستم.

دلم کسی را می خواهد که بهم اطمینان خاطر بدهد که بگوید همه چیز درسته و مشکلی وجود ندارد، نه اینکه مشکلی وجود داشته باشد نه ولی دلم یکی را می خواهد که بهم بگوید هی دختر انقدر سخت نگیر لازم نیست که انقدر نگران کامل بودنت باشی لازم نیست همیشه زیبا باشی و آراسته با یک لبخند مهربون لازم نیست که انقدر نگران باشی که راجع بهت چی فکر می کنند لازم نیست که همیشه حواست باشد که باهوش و حتی تیز هوش به نظر برسی .

گور پدر تیز هوشی و خوشگلی و وقار و متانت و نظر دیگران.

چرا من نمی توانم آزردگی و ناراحتی ام را بدون اینکه خودم را ناراحت کنم ابراز کنم؟ چرا وقتی شخصی با حرفی حرکتی و یا ایجاد موقعیتی  منجر به ناراحتی ام و ضایع شدن حقم می شود نمی توانم ناراحتی ام را بدون اینکه تمام اعضای بدنم منقبض شود و بغضی وحشتناک تو گلویم بنشیند و عصبیتی شدید روانم را خراش بده بیان کنم ؟ من دارم دنبال چی می گردم ؟ چه چیزی را می خواهم اثبات کنم؟

این دختر بچه ترسیده و ناراحت و بی اعتماد به نفس که اشک از چشم هایش روان است و طوری گارد گرفته که انگار کسی می خواهد بزندش کیه که تو درون منه؟

چرا من دارم سعی می کنم پشت ژست یک زن موفق و امروزی و تحصیلکرده که با سن کمش عنوان مدیر دارد و یک پست کلیدی و استراتژیک در یک شرکت درجه یک تو سطح جهانی قایمش کنم ؟

اصلا واسه قایم کردن این دختر بچه نبود که انقدر تلاش کردم تا به اینجا رسیدم ؟ واسه اینکه اثبات کنم که من اون دختر بچه هه نیستم واسه اینکه اثبات کنم من اصلا اون دختر بچه رو نمی شناسم  و حتی وجودش رو انکار کردم ؟ ولی حالا که به اینجا هم که هستم رسیدم هنوز هست و هنوز می ترسد و هنوز دارد گریه می کند و بیشتر از همیشه نگرانه که کسی اذیتش نکند؟

کی من و اون از هم جدا شدیم و دو نفر شدیم که من نفهمیدم؟ اصلا دو نفر کجا بود ؟ اون خود خود منه که هی می خواهم با موفقیتهای بشتر بهش اطمینان بدهم که ببین نترس داریم به جایی می رسیم که هیچ کس دیگه نمی تواند اذیتمون کند . ببین همه چه حسرتت را می خورند و دوست دارند جای تو باشند ؟ ببین چطور با وجود حلقه دست چپت و برخورد سنگین و با وقارت چطور نگاه پر حسرت مردها را دنبال خودت می کشی؟

اصلا اینها همه به کنار . مگر تو زن نیستی ؟ مگر همه زنها دلشون عشق نمی خواهد ؟ ببین شوهرت چه عاشقانه دوستت دارد؟ ببین کوچکترین حرکتت به چشمش خواستنی و تحریک کننده است ؟ببین چقدر ملاحظه ات را می کند و چقدر تشویقت می کند و بهت انگیزه می دهد؟

مرد خوبیه انقدر دوستت دارد انقدر نجیب و چشم پاکه پس دیگر چه مرگته ؟ می دونم الان می گی من رو دوست داره و تو رو نه . ولی مگه من و تو یکی نیستیم ؟ هه من چی می گویم من خودم دارم انکارت می کنم اونوقت توقع دارم اون تو را خود من بداند و دوستت داشته باشد.

تو رو خدا بسه انقدر گریه نکن انقدر نترس خسته ام کردی انقدر باهات کلنجار رفتم انقدر قایمت کردم انقدر که وقت و بی وقت به حالت دل سوزاندم و اشک ریختم .

می خواهم این دفعه جدی جدی به جفتمون کمک کنم . باید بروم پیش یک مشاور که کمک کند که یا با هم به یک تفاهمی برسیم یا یکیمون گورش را گم کند و از این کالبد بیرون برود یا من یا تو.

الگوی دیکته شده زن موفق با دختر بچه گریه اوی ترسو و بی اعتماد به نفس نمی خواند.

نگران نباش یک فکری به حالت می کنم . به حال جفتمون.

 



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
صبح که از خواب بلند می شوم خسته ام خیلی خسته ، انگار که تو خواب کوه کنده باشم.

به محض باز شدن چشم هایم افکار منفی یکی یکی به کله ام هجوم می آورند. منفی ترین و انتهای بدترین افکار.

چند روز مانده به آغاز کارم در شرکت جدید، در ذهنم دارم فکر می کنم که ای بابا نه پاسپورتم را تمدید کرده ام و نه وقت کرده ام برای انجام کارهای تسویه حساب و گرفتن مدرک موقت کارشناسی ارشد به دانشگاه مراجعه کنم.

تو ذهنم مجسم می کنم که روز اول کاره و از من مدارک تکمیل پرونده ام را می خواهند و من می گویم که این دو تا را هنوز انجام نداده ام و مسئول مربوطه می گوید خانوم پس شما تو این یک ماه و خورده ای که وقت گرفتید چی کار می کردید و من هم می گویم به شما چه و دعوایمان می شود و من کار را شروع نکرده استعفا می دهم .

این زیباترین فکری ست که در حال آرایش کردن و لباس پوشیدن برای رفتن به سرکار به کله نحسم می

آید. بقیه افکاری از قبیل آدم کشی و نسل کشی فامیل شوهر هست و تمام کارهای بدی که در این مدت در حق من انجام داده اند که در حینی که منتظرم شوهرم کفش هایش را بپوشد و از خانه خارج شویم مرور می کنم  و اینکه اصلا دوستشان ندارم را به خودم یادآوری می کنم و در جواب لبخند شوهرم دندان قروچه می کنم . در راه چند بار به بهانه های مختلف پاچه اش را می گیرم و او که می فهمد هوا پس است مواظب است که بیش از این بهانه ای به دستم ندهد. در محل کار از زمان زدن دکمه پاور تا وقتی که سیستم بالا بیاید به سیستم عامل لینوکس و واحد آی تی شرکت و عاملان تحریم ایران و مایکروسافت که چرا آمریکایی است و قرتی بازی های کد آو کنداکت شرکت که به ما حق استفاده از ویندوز نمی دهد ، فحش می دهم . در واقع هر کس که با من کاری دارد دندان قروچه ای به شکل لبخند و فحش آبداری در دلم دریافت می کند.

عصر هنگام سر گرفتن نامه ای  با یکی از همکاران بحثم می شودکه به پاره کردن نامه از طرف من و ترکیدن بغضم و گریه ای عجیب و عصبی که نگاه متعجب بقیه و خجالت بسیار مرا به همراه دارد ، منجر می شود.

از طرفی خجالت می کشم که دیگران روی دیوانه و وحشی ام را می بینند و از طرفی بسیار خوشحالم که بهانه ای برای خالی کردن عصبیتی که در وجودم زبانه می کشد پیدا کردم. گریه می کنم و همراه با پاره کردن نامه مربوطه بلند بلند به مدیر مربوطه فحش می دهم (البته در نبودش).

در راه برگشت با راننده گوگولیمون که شرحش چند پست قبل تر رفته تنها هستم.

در خیالم چند بار حسابی کتکش می زنم و عقده دلم را با تصور اینکه که در زیر مشت و لگد های من دارد نعره می کشد فرو می نشانم و در جواب حرف هایش یک آهان مودبانه و یک لبخند خانومانه می دهم.

در خانه خوشحال از اینکه این روز نحس به اتمام رسیده دوش می گیرم و می آیم بیرون و راه می روم و غر می زنم تنهایی و برای در و دیوار.

شوهرم می آید و جواب سلامش من خسته ام و امشب زود می خوابم و تو می خواهی بخواب و می خواهی تا صبح بیدار بمان و بترک هست و می روم و می خوابم و در خواب تمام کتک کاری های که در طول رزو در ذهنم تمرین کرده بودم را تکرار می کنم.

این وضعیت دو سه روزی تا مشاهده اولین قطرات خون قاعدگی ادامه دارد و بعد دنیا کمی روشن تر می شود.

انگار طبیعت خشم و انتقام خود را از اینکه این بار هم زایشی در کار نیست از جسم و روح زن می گیرد.



           
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:59
raza rashid"رضاسيدرشيد"
درباره وبلاگ


وچه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی"رضاسيدرشيد"
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سولاكانsoolakan و آدرس soolakan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.